آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

مامان آرشیدا!!!

سلام پرنسسم خوبی عشقم ؟ منم خوبم اگه جویای احوالی و شاکر خداوند بخاطر وجود نازنینت ، از دیروز واست بگم که از اداره که برگشتم خیلی خسته بودم و برگشتیم خونه و طبق معمول اول باید کلی تو پارکینگ بازی کنیم بعد هم تو لالا کردی اونم چه لالایی هر دفعه بیدار میشدی نمیدونم از کجا میدونستی من خییییلی خسته ام و باید همکاری کنی گلم!!!!!!!!!!! هیچی دیگه من که نشد بخوابم هیچ خودتم بیدار شدی منم مشغول انجام کارو گاهی بازی با تو تا بابایی اومد تا بابایی بره دست و رو بشوره اومدی طرفمو گفتی مامان ددٰ قربونت برم من بهت گفتم به بابایی بگو ببین میبردت دد وقتی بابایی اومد فدات بشم رفتی بهش گفتی دد اول بابایی حواسش نبود دو بار دیگه تکرار کردی و بابایی هم گفت باشه ب...
31 فروردين 1391

چه بوسسسسس شیرینی!!!!

سلام دختر خوشگل مامانی حال و احوالت خوبه؟ یه سوالی برام پیش اومده میخوام ازت بپرسم راحت شم میگم یعنی ما اندازه جوجو و نی نی روی شامپوت و اسب و .... نیستیم که تا اونها رو می بینی تند تند میبوسیشون بعد من صورتمو میارم طرفت میگم مامانی رو ببوس میگی ااااااههههههههه !!!! یعنی نمیخوام ولم کن!!! بعد من باید باغ وحشت رو ببوسم اونم چند بار!!! بابا تو دیگه کی هستی !! پریشب بردیمت شهر رنگین کمان به بابایی گفتم تا شما برید من برم از این روبرو یه چیزی بخرم و بیام یه دقیقه دیگه اونجام!!! خلاصه رفتیم تو دیدیم تاپ لاین داره تا گشت پیدا کرد و خریدم یه چندین دقیقه ای طول کشید هی فکر میکردم که الانه صدای اعتراض بابایی بلند میشه ولی وقتی رسیدم دیدم در کمال صلح ...
30 فروردين 1391

آخ جون بالاخره عکس!!

سفره هفت سین 91     چند تا از لباسهای عید عسل تقدیم به نایسل جون ببخشید که اینههههمه دیر شد آرشیدا خانوم تو چمدون!! دخترم خیییییییییلی بهم کمک کرد من هی جمع میکردم ایشون زحمت درآوردن و پخش کردنش رو میکشید! خواب فرشته کوچکم در هتل رفسنجان آرشیدا کیفوررررررررررر از دیدن حوض آب تو حمام قدیمی رفسنجان که البته تبدیل به رستوران شده الان. بدوووووووووووون شرح باز هم بدوووووون شرح!! وووو آرشیدا خانوم و دوستش نادیا در شهر رنگین کمان خودمو کشتم که نگاه دوربین کنه آخرششش نشد!     ...
27 فروردين 1391

لولویی به نام دکتر!!!

سلام شیپل مامان خوبی جیگمل؟ عسلکم چه حال و چه احوال ؟ از روز سه شنبه گذشته رو واست ننوشتم آخه حسش نبود روز سه شنبه کلی فضولی کردی و عصری دیر خوابیدی قرار بود واسه پایش هفده ماهگیت ببرمت دکتر و تو هم دیر خوابیدی و دیر بیدار شدی و در نتیجه دیر شد و با اصرار رفتیم تو قربونت برم که مطب رو با تمام تجهیزاتش گذاشتی تو دهنت و حالمونو خفن گرفتی مامان این آقای دکتره باور کن لولو خرخره نیست بنده خدا فقط یه معاینه ساده کرد، البته حقشه چقدر بهش گفتم واسه دخترم هی آمپول ننویس جدی نگرفت قضیه رو حالا حالشو ببره دیگه خودش چیزی باشه میگه آمپولش رو توی داروش میگم بریزن!!!! خوب از اول اینکارو بکن مگه آزار داری!!! بابایی بردت بیرون و من با دکترت صحبت کردم خدا رو...
26 فروردين 1391

هفده ماهگی

سلاممممممممممم عشقم ، دلبندم ، سلام به تو که مظهر محبت و پاکی و صفایی، سلام به تو که تجلی قدرت پروردگاری، سلام به تو که پاکی قلبت و صفای درونت همیشه باعث میشه من کمی فکر کنم به تو و به تمام گلهایی که همسن تو هستند که چه روح پاکی دارید بدون ذره ای سیاهی و ناپاکی زلال زلال و سفید سفید ، گل خوشبوی من ، یاس سفیدم هفده ماهگییییییییییییییییییییییییییتتتتتتتت مبارککککککککککک مببببببببببببببببببباااااااااااااااااااااااررررررررررررررررررررررررککککککککککککککک هفده ماهگیت مبارک نفسسسسسسسسسسسس عزیز دلم چقدر شیرینه دیدن رشدت و بزرگ شدنت شیرین کاریهات ، ناز کردنهات ، قهر کردنهات ، به کوچه علی چپ زدنهات ، خرابکاریهات، آبپاشی کردنهات که تم...
22 فروردين 1391

این چند وقته!!

سلام عشق مامان خوبی گلکم؟ قرار بود به جای این پست واست عکسهاتو بذارم که راستش دیشب از بس خسته بودم حال نداشتم بشینم پای کامی و در نتیجه موند واسه پست بعدی قووووووووووووللللللللللل میدم در نتیجه حالا اومدم خاطرات این چند وقته رو برات بگم از 12 فروردین تااااااااااا الان!!! روز دوازدهم چنان خسته بودیم که نگو تازه از مسافرت برگشته بودیم و شما و بابایی تا 11:30 خوابیدی مامان و بقیه قصد داشتند برن باغ من منوطش کردم به بیدار شدن شما و انجام کارهام که چون طول کشید اصلا نشد که بریم عوضش شب با دایی و زندایی و خاله و پویا رفتیم حرم و بعد هم رفتیم گشت زدیم پیتزا خوردیم و شما هم تا تونستی و راه داشت سرسره بازی کردی و بعد هم خونه و لالا. 13: سیزده بدر...
20 فروردين 1391

سفرنامه

  سلام گل دختری ، دوستای گلم میخوام از سفرمون براتون بنویسم و چند تایی هم عکس بذارم خاطرات سفر رو اگه بخوام لحظه به لحظه بنویسم خیلی طولانی میشه ولی سعی میکنم مهماش رو بگم 7 فروردین ما بلیط هواپیما داشتیم برای تهران ساعت 10:22 دقیقه پرواز بود فرودگاه که رفتیم کاشف بعمل اومد که جون جون واسه شما بلیط نگرفته آخه نیست کوچمولوی مامانی در نتیجه دیگه یادش نبوده بهرحال باید بلیط بگیره و اسمش توی لیست باید باشه خلاصه اونجا واست بلیط گرفتیم هی هم میگفتن خود بچه کو ؟مامانش کو؟!! واااااااااا این یعنی چه؟ به هواپیما هم که رسیدیم یه شوک الکتریکی بهمون دست داد آخه هواپیما بجای فوکر ATR بود و ملخی خداااااا بداد برسه ما که میخواستیم بخاطر تو ردی...
17 فروردين 1391

بازگشت از سفر

سلام سلام سلام به دخمل ناناز خودم و همهههههههه دوست جونای گلم حال و بالتون خوبه ؟ ای خدا چند وقته ازتون بی خبرم ولی البته سعی کردم به تعدادی از گلام سر بزنم و کامنت بذارم قول میدم به همه سر بزنم امروز بعد از حدود یه هفته مرخصی و تعطیلات برگشتم اداره خاله انیس رو دیدم و کلی با هم گپ زدیم و تا حدی قضایای این چند روز دوری رو با هم مرور کردیم روحیه ام هی خوب بود اما از اونجایی که اصولاً اگه تو سیصد روز مرخصی باشی و روز سیصد و یکم بیای اداره ضدحال میخوری و از مماغت بیرون کشیده میشه ما هم از این رسم مبرا نبودیم و حدود یکی دوساعت پیش سرایدار محترم اداره که قبلا وصف الحالش گفته شده و کمتر از معاونت اداره نیست فرمودن که رئیس گفته به فلانی بگو از این ...
16 فروردين 1391

مسافرت

سلام به گلبرگ نازم به دختر قشنگ تر ماه شب چهارده ام خوبی مامان جون؟ مامان جون، بابا یه کم تخفیف بده اینهمه سرویس کاری بس نیست؟ تازگیها تعویض لباست و پوشک کردنت شده واسه من بزرگترین کاره و عملاً نیم ساعت طول میکشه تا پوشکت کنم اونم از این ور من چسب میبندم تو باز میکنی، الانا دیگه میچرخی دور خودت دوم فروردین اولین بار اینکارو کردی وقتی برنامه مورد علاقه ات تموم میشه میگی تتتتتتتت ، دیروز که اومدم خونه جون جون دنبالت داشتی بازی میکردی بغلت کردنم و کلی بوس بعد هی میرفتی پیش مامان جون جون بهت گفتم آرشیدا مامانی کو؟ به مامان جون جون اشاره کردی و گفتی اه اینه بعد مامان جون جون بهت گفت آرشیدا مامانی کو؟ باز به خودش اشاره کردی و گفتی اه اینننننه!!!!!...
7 فروردين 1391

سال نو مبارک

سلللللللللللللللللااااااااااااااااااامممممممممممم سلام به گل دختر عسلکم و تمام دوستهای نی نی وبلاگی نازنینم، اول از همه سال نو رو به همتون تبریک میگم و امیدوارم سالی پر از شادی و سرافرازی و روزهای خوش پیش رو داشته باشید و همینطور سال نو رو به گل دختری و همسری تبریک میگم و امیدوارم امسال شادتر از سال قبل در کنار همدیگه باشیم ، این چند روزه بشدت سرم شلوغ بود و امکان نشستن پای کامپیوتر رو نداشتم و در نتیجه حتی فرصت نشد آخرین پست سال نود رو برات بذارم ولی خوب تا جایی که بتونم از این چند روزواست می نویسم هر چند که خییییییییییللی سریع گذشت و به قدر چشم برهم زدنی بود . روز شنبه رو که مجبور شدم دو ساعتی مرخصی بگیرم تا خانومی بیدار بشه ،لنگ...
5 فروردين 1391
1